کد مطلب:77876 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

حکمت 075











و قال علیه السلام للشامی، لما ساله: اكان مسیره الی الشام بقضاء من الله و قدر؟ بعد كلام طویل، هذا مختاره: یعنی و از كلام امیرالمومنین علیه السلام است از برای شخص شامی در وقتی كه پرسید از آن حضرت، بعد از مراجعت از جنگ صفین كه آیا بود سفر ما به سوی شام به قضای از خدا و قدر از خدا؟ بعد از كلام درازی كه این كلام برگزیده ی آن است. و غرض سائل آن بود كه چون سفر ما به قضا و قدر بود پس ما مجبور بودیم در آن سفر، پس

[صفحه 1238]

مشقت ما در آن بی اجر و ثمر باشد: «ویحك! لعلك ظننت قضاء لازما و قدرا حاتما، لو كان ذلك كذلك، لبطل الثواب و العقاب و سقط الوعد و الوعید. ان الله سبحانه، امر عباده تخییرا و نهاهم تحذیرا و كلف یسیرا و لم یكلف عسیرا و اعطی علی القلیل كثیرا و لم یعص مغلوبا و لم یطع مكرها و لم یرسل الانبیاء لعبا و لم ینزل الكتب للعباد عبثا و لا خلق السماوات و الارض و ما بینهما باطلا، (ذلك ظن الذین كفروا، فویل للذین كفروا من النار).» یعنی ترحم بر تو باد، ای سائل، شاید كه تو گمان كرده باشی كه بود آن سفر از جهت قضای لازم گردانیده و قدر واجب سازنده و تو مجبور بوده ای در آن سفر نه مختار؟ اگر بود قضا و قدر چنانكه تو گمان كرده ای، یعنی موجب از برای سلب اختیار تو در فعل تو، هر آینه باطل و بی جا بودی ثواب دادن خدا بر اطاعت كنندگان را، زیرا كه مطیع مجبور مستحق ثواب نباشد، بلكه مستحق عقاب باشد، زیرا كه اگر جبر نبود اطاعت نمی كرد، پس او عاصی باشد نه مطیع و باطل و بیجا بودی عذاب كردن خدا مر گناهكار را، زیرا كه عاصی مجبور مستحق عذاب نباشد، بلكه مستحق ثواب باشد، زیرا كه اگر جبر نبود گناه نمی كرد، پس او مطیع باشد نه عاصی و هر آینه از درجه ی اعتبار ساقط و بی ثمر بودی وعد به ثواب و وعید به عذاب، زیرا كه با مجبور و مضطر بودن بنده در طاعت و عصیان، وعد و وعید را اثری در او نباشد و حال آنكه به عنوان جزم، ثواب و عقاب حق و وعد و وعید با اثر باشد، به تحقیق كه خدای سبحانه امر كرده است بندگانش را به عبادت، از جهت اختیار دادن به ایشان و نهی كرده است از معاصی از جهت ترساندن ایشان و تكلیف كرد تكلیف آسان دون طاقت و تكلیف نكرد تكلیف دشواری فوق طاقت و عطا كرد بر عبادت اندك ثواب بسیار را، به سبب اختیار كردن آخرت بر دنیا و عصیان كرده نشد از جهت مقهور بودن گناهكاران در گناه و اطاعت كرده نشد از جهت مجبور بودن اطاعت كنندگان در طاعت و نفرستاد پیغمبران را از روی بازی كردن و بی ثمر بودن و نازل نكرد كتابها را از برای بندگان از روی بی فایده بودن، یعنی چنانچه بندگان مجبور بودند، ارسال رسل و انزال كتب عبث و بی فایده بود و فعل

[صفحه 1239]

حكیم عبث نمی تواند بود و خلق نكرد آسمانها و زمینها را با آنچه در میان آنها است از روی ضایع و بی اثر بودن، بلكه خلق كرد با منافع و مصالح بی حساب و شمار، پس چگونه تواند بود كه حكیم درست كردار راست گفتار، ظالم و جبار باشد، «آن گمان تو گمان آنچنان كسانی است كه كافر شده اند پس چاه از آتش جهنم ثابت است از برای كسانی كه كافر شده اند.»


صفحه 1238، 1239.